یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۰
۰ نفر

همشهری دو - امیرحسین صالحی: این روزها همه جا سیاه‌پوش شده و هر کس به‌دنبال کاری است بلکه بتواند به روضه ارباب بی‌کفن رونقی ببخشد.

 پیرغلام اهل‌بیت(ع) حاج اکبر بازوبند

توي هيئت‌ها يكي كفش‌ها را جفت مي‌كند، يكي چاي مي‌ريزد، يكي طبل و دهل مي‌زند، ديگري ميكروفن به‌دست مي‌گيرد و مي‌خواند؛ خلاصه هر كس مي‌خواهد ارادتش را به صاحب اين‌ماه نشان دهد. اما بعضي وقت‌ها اتفاقي رخ مي‌دهد كه دور از‌ شأن شيعيان حسين(ع) است و بدعت‌هايي را در اين مسير به‌وجود مي‌آورد. براي عميق‌تر‌شدن درباره اين ‌ماه و خوب و بدش سراغ پيرغلامي آمده‌ايم كه بچه‌هاي بريانك و نواب همه او را مي‌شناسند و سال‌هاست در خانه‌اش مهمان سفره امام حسين(ع) بوده‌اند. حاج اكبر بازوبند عاشق دلسوخته امام حسين(ع) است كه اعتقاد دارد بايد تا جايي كه مي‌شود به جوانان خوب و بد را نشان داد و آنها را از انحرافات دور نگه‌داشت.

  • قديم همه هدف اين بود كه هيئت و مداح، امام‌حسين(ع) را نشان دهند ولي اين روزها به‌نظر مي‌رسد در بعضي هيئت‌ها خودنمايي جاي آن را گرفته است؛ به‌نظر شما دليل اين امر چيست؟

شما در هر دستگاه و هر جايي از اين عالم باشي و ريا كني آن را به اندازه يك قران هم نمي‌خرند اما اگر در دستگاه امام‌حسين(ع) ريا هم بكني باز خريدني است؛ يعني يك نفر مي‌آيد و مي‌گويد كه مثلا من 10تا ديگ غذا براي عاشورا گذاشته‌ام، اصلا هر جا هم مي‌رود اين را مي‌گويد ولي باز مي‌بيني كه چون براي امام‌حسين(ع) است خريدار دارد حرفش؛ نه به‌خاطر آن بابا بلكه اين به‌خاطر صاحب خانه است كه ارزش پيدا مي‌كند. الان محرم است، ديگر مراسم عزاي امام‌حسين(ع) هم همه جا برپاست شما يك نگاه به اين كوچه‌ها و خيابان‌ها بيندازيد؛ اين چاي و شربت و غذاي نذري كه فقط براي بچه هيئتي‌ها و مذهبي‌ها نيست كه مي‌بيني، امام‌حسين(ع) براي همه است. اتفاقا من در همايش تجليل از پيرغلامان در شيراز كه بودم ديدم كه اسقف مسيحي آمده بود و مي‌گفت امام‌حسين(ع) براي همه است و اينطور نيست كه شما فقط آن را براي خودتان بدانيد. چند سال پيش رفته بودم مكه و دنبال جايي براي اسكان مي‌گشتم. ديدم يك مرد سياهپوستي به من نزديك شد و پرسيد ايراني؟ با سر گفتم: بله. شروع كرد نام امام‌حسين(ع) را بردن و گريه كردن. من واقعا منقلب شده بودم؛ در خانه خدا مي‌گشتم و مي‌گفتم «هركه از عشق تو ديوانه نشد عاقل نيست/ عاقل آن است كه از عشق تو ديوانه شود». با اين حساب حتي اگر اشخاص يا هيئت‌هايي هستند كه براي خودنمايي كار مي‌كنند باز براي امام‌حسين(ع) است.

  • يعني اين اجازه را داريم كه به اسم امام‌حسين(ع) هر كاري بكنيم؟

يك روز يك روضه‌خواني رفت پيش يكي از علما و گفت كه آقا من 50تومن پول نياز دارم و مي‌خواهم قرض كنم. آن عالم به او 150تومن داد و گفت بقيه پول را برو يك ضبط بگير، شعرهايت را بخوان و بعد گوش كن؛ ببين خودت حاضري آنها را گوش كني؟ ما هم قبول داريم كه خيلي از كارهايي كه امروز صورت مي‌گيرد مورد رضايت امام‌حسين(ع) و اهل‌بيت(ع) نيست ولي به‌نظر شما بايد با آنها برخورد چكشي كرد؟ يعني كاري كنيم كه آن شخص كه در جواني حنجره‌اش را وقف امام‌حسين(ع) كرده، برود؟ قطعا اين درست نيست. مثال اين ماجرا هم مي‌شود آموزش وضوي امام حسن و امام‌حسين(ع) به آن پيرمرد كه با قول لين انجام دادند و بدون اينكه توهيني به او بكنند متوجه ايرادش كردند. من خاطرم هست چند سال پيش در بين‌الحرمين بودم و ديدم جواني مشغول خواندن است؛ مضمون شعري كه مي‌خواند درباره چشم و ابروي حضرت عباس(ع) بود و اينكه مثلا چقدر صورت زيبايي داشته است. وقتي كارش تمام شد جلو رفتم و شروع كردم با او حرف زدن و اينكه مثلا اگر كسي پيدا شد و از حضرت عباس(ع) زيباتر بود شما او را بيشتر دوست خواهي داشت؟

  • قبول كه بعضي وقت‌ها كسي از روي بي‌دقتي شعري را با مضمون نادرست مي‌خواند اما هستند كساني كه حتي عمدا چنين رويه‌اي را در پيش گرفته‌اند و دنبال مي‌كنند...

بله درست است، بعضي شعرها و سبك‌ها واقعا سخيف است. وقتي مي‌خواهيد ابوالفضل را معرفي كنيد بايد بگوييد عباس كسي است كه امام‌حسين(ع) به او مي‌گفت جانم به قربانت و امام‌حسين اين را به‌خاطر قشنگي او نمي‌گفت. 5 امام معصوم دست عباس را بوسيدند؛ اميرالمومنين، امام حسن، امام‌حسين، امام زين‌العابدين و امام باقر كه ايشان در سن 4‌سالگي كه در كربلا بودند دست ايشان را بوسيدند. اين حركت براي چي و به چه جهتي بود؟ اخلاص عباس، مقام و ادب عباس بود. به هر حال امروزه بايد جوانان را با آغوش باز بپذيريم. وقتي منبر مي‌رويم همين كه دهان باز مي‌كنيم آنان مي‌فهمند كه چه مي‌خواهيم بگوييم. «من تربيت به دامن زهرا(س) گرفته‌ام/ در بزم انس عصمت كبري نشسته‌ام/ من ديده‌ام كلاس دبستان وحي را/ چون پاي درس خواجه اسرا نشسته‌ام/ بابم علي چو نقطه بسم‌الله ‌است و من/ چون كسره پاي نقطه آن با نشسته ام/ من زينبم كه مظهر صبر و شهامتم/ و مكرمت به تارم اعلا نشسته‌ام» براي معرفي حضرت عباس(ع) به نوجوانان و جوانان كافي است بگوييم امام‌حسين(ع) نگاهي به عباس كردند و گفتند: «جانم به قربانت.» سيدالشهدا(ع) در كربلا نگاهشان كه به بدن عباس(ع) افتاد فرمودند: «عباس! كمر حسين شكست.» به قول آقاي انساني «دو دستم شد يكي قاب در آن يك عكس كوچك بود/ به من لبخند زد غنچه با لب‌هاي خشكيده/ به دور خيمه‌اي گشتم كه در آن خيمه زينب بود/ منم ماهي كه شب دور سر خورشيد گرديده/ جدا دست و دو تا فرق وتهي مشك و به چشمم تير/ ببين عاشق براي تو بساط عاشقي چيده». خاطرم هست وقتي براي نخستين بار خدمت رهبر معظم انقلاب رفتيم ايشان رئيس‌جمهور بودند، فرمودند: «شما مداحان نسبتان به دعبل‌ها و حسان‌ها است». اين چه معني‌اي دارد جز اينكه ما هم بايد شعرهايي را بگوييم كه مورد رضايت اهل‌بيت باشد، شعرهايي را بخوانيم كه آنها را راضي نگه داريم.

  • شما را بايد جزو مداحان سنتي بدانيم؛ كساني كه اعتقادشان بر گريه بر امام‌حسين(ع) است تا سينه زدن و سبك‌هاي جديدي كه الان هست...

الان هيئت‌هاي زيادي داريم و جوانان بيشتر دنبال سبك و شور هستند و مجالسي هم وجود دارد كه هم مورد پسند اهل‌بيت است و هم جوانان. ولي به هر حال غيراز شور و غير از گريه بايد هدف امام‌حسين(ع) را هم بيان كرد و مردم را بايد در اين مجالس ساخت. حالا كه جواني آمده كه براي امام‌حسين گريه كند و سينه بزند به او نماز و روضه و مبارزه با كفر را بگوييد و او را بسازيد اينطور نباشد كه فقط در هيئت بيايند و سينه بزنند. سابق كه به منبر مي‌رفتيم اگر 50تا مستمع داشتيم وقتي آمار مي‌گرفتيم كل اين افراد 15-10كلاس بيشتر سواد نداشتند ولي الان 20نفر در يك مجلس نشسته‌اند 20نفرشان دكتر، مهندس و فوق ليسانس هستند. در اين صورت امروزه مداح بايد كار كند و زحمت بكشد و بايد اشعاري را حفظ كند. وقتي در يك شعر كلمه‌اي عوض شود يا اشتباه خوانده شود همه معنا تغيير مي‌كند ولي اگر پيش استاد بروند اين مشكلات رفع مي‌شوند.

  • وجود استاد چقدر در مسير يك مداح مؤثر است؟

حافظ مي‌فرمايد«طي اين مرحله بي‌همرهي خضر مكن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهي»؛ اينكه ما مي‌بينيم عده‌اي دچار انحراف از دستگاه امام‌حسين(ع) مي‌شوند به‌خاطر اين است كه استاد نمي‌بينند. ما قديم از اساتيد زيادي بهره برده‌ايم و يكي از آنها خود پدرم بوده است. ما اصالتا يزدي هستيم و آنجا هر دوشنبه پدرم روضه خانگي داشت؛ هم منبري‌هاي بزرگي مي‌آمدند و هم پدرم و ديگر مداحان آنجا مي‌خواندند. پدرم نخستين مشوق من بود كه بخوانم و بعد هم زيرنظر اساتيد آموختم. در يزد نزد آقايان محتاج‌الله و عليزاده شاگردي مي‌كردم. اين استادان حق زيادي بر گردن من دارند. نسبت به مرحوم حاج‌آقا توكلي، آقاي كربلايي و حاج حسن ارضي هم ارادت دارم. مرحوم نادعلي كربلايي شعرهاي خوبي به من مي‌دادند. خدا مرحوم آقاي علامه را رحمت كند ايشان از كساني بود كه خود من حتي تا روزهاي آخر حياتشان از ايشان كسب فيض مي‌كردم. در يكي از صحبت‌هايي كه با ايشان داشتم پرسيدم چطور شما هر جا كه مي‌رويد اينقدر جلوه مي‌كنيد؟ فرمودند كه من صبح در خانه تا زيارت عاشورا نخوانم و تا براي امام‌حسين(ع) گريه نكنم از خانه بيرون نمي‌آيم. آقاي علامه شاعر بود، هم مداح ارزنده بود و هم مداح شاخص بود و همه جامعه حتي بزرگان روي ايشان حساب مي‌كردند. ايشان به من مي‌گفت كه در هر مناسبتي يك شعر از آن مناسبت حفظ مي‌كنم. به هر حال وجود استاد براي همه ضروري است و بايد جلوي استاد زانو بزنند.

  • اشاره كرديد كه هم خودتان و هم پدرتان روضه خانگي داشتيد؛ به‌نظر مي‌رسد اين مسئله نسبت به قبل كمرنگ شده است.

مثل گذشته نيست، دلايل زيادي هم دارد. مثلا در گذشته آنقدر سي‌دي و اينها نبود ولي امروز هر كسي مي‌تواند براي خودش يك روضه از هر مداحي را بخواهد گوش كند. ولي با اين حال خود من با اينكه پايم خيلي زياد اذيت مي‌كند در هفته چند جا براي روضه خواندن مي‌روم؛ مثلا در خانه‌اي يك پيرزن هست كه الان چندين سال مي‌شود آنجا مي‌روم و روضه مي‌خوانم. ببينيد شما وقتي يك نفر به در خانه‌تان بيايد مي‌رويد جلوي در و جوابش را مي‌دهيد، خيلي هم دلتان نمي‌خواهد داخل شود. ولي وقتي اسم روضه امام‌حسين(ع) مي‌آيد مي‌بينيد كه همه‌‌چيزتان را در اختيار مهمان قرار مي‌دهيد چرا؟ چون مي‌دانيد كه صاحب مجلس كس ديگري است. ما هم همينطور بوديم اول فكر مي‌كرديم به‌خاطر صدايمان مي‌آيند ولي بعد ديدم نه از اين خبرها نيست. همه به عشق صاحب اصلي آن مجلس است كه مي‌آيند و دست به سينه مي‌ايستند و كفش‌ها را جفت مي‌كنند. همين روضه‌هاي هفتگي و خانگي باعث نزديك شدن آدم‌ها به هم مي‌شود و آن هم زير سايه امام‌حسين(ع). آن نيمروزي كه مجلس هست مي‌بينيد كه هزاران بركت به آن خانه نازل مي‌شود؛ بركتي كه شامل دعاي ملائكه است چرا كه در روايت داريم، مجلس عزاي امام‌حسين(ع) باعث مي‌شود ملائكه دعا كنند. دعاي آنها هم قطعا مستجاب است. اصلا امام‌حسين(ع) با همه فرق مي‌كند؛ اگر امام‌حسين(ع) نبود چيزي از اسلام باقي نمي‌ماند. شما ببينيد هرجا اسم امام‌حسين(ع) هست همه‌‌چيز فرق مي‌كند. چند روز ديگر عاشورا است؛ اين بچه‌هايي كه در خيابان‌ها بغل پدر و مادرشان هستند را ببينيد. اگر ازشان بپرسيد اسمت چيست نمي‌داند، ولي راحت مي‌گويد: حسين حسين حسين...

  • فكر مي‌كنيد قديم حال و هواي روضه‌ها با الان فرق مي‌كرد؟

قديم شرايط خودش را داشت و الان شرايط عوض شده است. مثلا شما زمان طاغوت خاطرتان نيست ولي آن موقع روضه‌هاي خانگي بيشتر بود چرا؟ چون حكومت اجازه نمي‌داد كسي علني تكيه‌اي داشته باشد. همه مجبور بودند بروند و در خانه مراسم بگيرند ولي الان به لطف نظام اسلامي مي‌بينيم كه در هر كوچه و محله‌اي پر است از تكيه‌ها و مساجد و محافلي كه به اسم امام‌حسين(ع) برپاست. كلا امام‌حسين(ع) همين‌جوري است، خون‌ها را به جوش مي‌آورد. مگر در زمان انقلاب چيزي غيراز اين بود كه همين دسته‌هاي عزاداري به هم پيوست و پايه‌هاي ظلم را سرنگون كرد. آن زمان واعظان و مداحان، دستگاه شاه را با دستگاه يزيد مقايسه مي‌كردند و بعد هم مجبور بودند فرار كنند. خيلي از مداحان و واعظان دستگير شدند يا آنها را ممنوع‌المنبر كردند. يك شعري كه در آن زمان مي‌خواندند اين بود: خون بر شمشير پيروز است. دستگاه هم منظور اين شعر را مي‌فهميد. ولي الحمدلله امروز آزادي وجود دارد و هدف اين است كه مجالس امام‌حسين طوري برگزار شود كه مورد رضاي امام زمان(عج) باشد.

  • آخرين سوال اين است كه طي سال‌ها نوكري براي امام‌حسين(ع) چيزي از آنها ديده‌ايد كه برايتان عجيب باشد و تا الان يادتان مانده باشد؟

خدا همه رفتگان شما را بيامرزد، يادم هست زماني كه ما در يزد بوديم پدرم تازه فوت شده بود و برادرم بيماري‌اي گرفته بود كه همه مي‌گفتند خواهد مرد. سنش خيلي كم بود و من كه برادر بزرگ‌ترش بودم زير پرچم امام‌حسين(ع) در خانه‌مان او را بغل گرفتم و خيلي گريه كردم. از شدت گريه خوابم برد و در خواب ديدم كه سيدي كه روبه‌روي خانه ما مي‌نشيند در زد. من در را باز كردم و او آمد درون خانه و شروع كرد حديث كسا را خواندن. من در خواب ديدم برايش آب آوردند و او بعد از اينكه حديث تمام شد گفت خيالت راحت باشد، به لطف امام‌حسين(ع) خوب مي‌شود. با صداي در از خواب بيدار شدم. رفتم جلوي در و ديدم كه همان سيد است. وارد شد. بالاي سر برادرم نشست و شروع كرد به حديث كسا خواندن. همان وقايعي كه در خواب ديده بودم دقيقا در بيداري اتفاق افتاد. فهميدم اين صاحب عزاست كه پيش خدا آبرو دارد و آنقدر بزرگ است كه هيچ دعا و خواسته‌اي از نظرش دور نمي‌ماند.

  • معافيت سربازي به‌خاطر امام‌حسين(ع)

من از بچگي براي امام‌حسين(ع) مي‌خواندم و هميشه هم به‌خاطر اين از خدا شكرگزارم ولي يكي از جاهايي كه خيلي برايم دستگيري امام‌حسين(ع) عجيب بود و اصلا انتظارش را نداشتم برمي‌گردد به دوره خدمتم. سال 1342 كه در تهران سرباز بودم حضرت امام(ره) آن سخنراني كوبنده را كردند و بعد هم كه ايران حسابي شلوغ شد. يادم هست عاشورا بود كه ما در پادگان عشرت‌آباد قديم بوديم و قرار بود همه سربازان را ببرند به جايي كه اصطلاحا به آنجا مي‌گفتند جنگل. فرمانده ما صدا زد كسي هست كه بتواند براي اينها روضه‌اي بخواند؟ من سريع گفتم من بلدم و بعد هم شروع كردم به روضه خواندن. حال همه منقلب بود و فرمانده پادگان دستور داد همه با نظم به سمت جنگل حركت كنند. نمي‌دانم چطور شد كه فرياد زدم: «بر بهايي لعنت.» گروهبان سيلي محكمي به‌صورتم زد. من به بچه‌هايي كه در دسته ما بودند و تقريبا 40نفر مي‌شدند گفتم شما كاري به اين نظم نداشته باشيد؛ بلكه شماها بدويد و بلند بگوييد «مهلا مهلا يا بن‌الزهرا(س)» آنها هم همين كار را كردند. وقتي به جنگل رسيديم آن دسته 40نفري ما شده بود 2500نفر. من سريع رفتم پشت ميكروفن و شروع كردم به روضه خواندن. به بچه‌ها گفتم شما آب نخوريد كه الان سرظهر است و بچه‌هاي امام‌حسين(ع) تشنه لبند. ديگر نفهميدم چه شد فقط چشم باز كردم و ديدم دم آبخوري هستم و دارند به من كه بيهوش شده بودم آب مي‌دهند. همان شب در خواب ديدم سيدي كه در همسايگي ما بود آمد و گفت: «آزادي برو». فرداي آن روز فرمانده من را خواست و گفت كه «اگر الان به تو بگويند معافي چكار مي‌كني؟». من هم گفتم از اينجا مي‌روم. گفت «من تو را به خانه خودمان براي گماشته‌گري مي‌برم و تو فقط هفته‌اي يك‌بار بيا براي مادر من روضه بخوان و برو». من گفتم جناب، من مادرم هر روز مي‌آيد در اين پادگان و گريه مي‌كند بگذاريد من بروم. فرمانده هم وقتي ديد نمي‌تواند جلوي من را بگيرد گفت «آزادي برو».

  • ترس وهابيت از امام‌حسين(ع)

شما الان يك نگاه به اوضاع جهان ببندازيد؛ چرا الان اين كشورها دستپاچه شده‌اند؟ عربستان، وهابيت، آمريكا و اسرائيل. دليل دارد اين قضيه؛ نمي‌شود كه الكي با كسي بد بود. اينها وقتي مي‌بينند كه موقع اربعين 20ميليون جمعيت به سمت حرم و بارگاه سالار شهيدان حركت مي‌كنند، مي‌ترسند. طرف توان راه رفتن ندارد، مي‌بيني كسي مي‌آيد او را كول مي‌كند و تا حرم مي‌برد و بعد در اشك و روضه با هم شريك مي‌شوند. شاعر مي‌گويد «عاشقي آن است كه بلبل با رخ گل مي‌كند/ صد جفا از خار مي‌بيند تحمل مي‌كند». وقتي دنيا مي‌بيند در جايي كه خطر مرگ است و باز 20ميليون به سمت كربلا مي‌روند قطعا مي‌ترسند و از خود مي‌پرسند اين امام‌حسين(ع) كي هست كه اين شيعيان حاضرند اينطور به خاطرش جانشان را بدهند. در همين همايش مداحان كه در شيراز بود چقدر از علماي اهل تسنن بودند و علاقه به امام‌حسين(ع) داشتند؛ بين اين همه اهل سنت يك فرقه هم به نام وهابيت پيدا مي‌شود كه اصلا نمي‌شود آنها را مسلمان دانست. مثل ما كه بهايي داريم در ايران آنها هم وهابي دارند كه همه اينها دست نشانده انگليس و آمريكا هستند و همه از اسم امام‌حسين(ع) و عاشورا مي‌ترسند.

  • لبخند همسايه

«بيست سال است كه در اين محليم و هيچ وقت نشده بدي از حاج اكبر ببينيم»؛ اين را سعيد كيايي از هم محله‌اي‌هاي حاج اكبر بازوبند مي‌گويد. آقا سعيد از دوشنبه‌ها مي‌گويد كه مردم در خانه حاج‌اكبر جمع مي‌شوند و با صدايش عشق بازي مي‌كنند؛ «من خيلي وقت‌ها دوشنبه را مهمان حاج‌اكبر هستم و وقتي برايمان مي‌خواند مست مي‌شويم. اينقدر سوز در صداي يك مداح چيزي نيست كه الكي به‌دست آمده باشد. بالاخره كسي كه هر روز زيارت عاشورايش ترك نشود بايد هم اينطور مورد عنايت اهل‌بيت(ع) باشد».

خوش‌خلقي حاج‌اكبر بازوبند بين همه محل زبانزد است و اين را سيدرضا مرتضوي كه چند كوچه با خانه اين پيرغلام امام‌حسين(ع) فاصله دارد تأييد مي‌كند؛ «نشد ما يك‌بار او را ببينيم و لبخند روي لبش نباشد. البته در اين روزها كه ايام محرم است واقعا هم قلبا و هم در چهره همه ناراحتند ولي درغيراين روزها نديديم گره‌اي روي پيشاني حاج‌اكبر باشد». از ديگر خصوصياتي كه سيدرضا به آن اشاره مي‌كند برخورد خوب حاج‌اكبر با جوانان محل است؛ «هميشه جوانان را به خانه‌اش دعوت مي‌كند و اعتقاد دارد اگر اين جوان‌ها در هيئت باشند نظر امام‌حسين(ع) بيشتر است. در عين حال هم هيچ وقت نديدم كه بابت خواندن در دستگاه امام‌حسين(ع) ذره‌اي غرور داشته باشد يا بخواهد به ديگران فخر بفروشد. اين افتادگي و خاكساري را فقط بابت خدمت در دستگاه امام‌حسين(ع) مي‌داند».

از حاج‌اكبر مي‌خواهيم از زمزمه‌هاي تنهاييش بگويد و با صداي گرم مي‌خواند؛
من به عشقت اسير مي‌ميرم پيش پايت حقير مي‌ميرم
چون نهالم اگر نباري تو به خدا در كوير مي‌ميرم
مهر تو روشني به دل بخشيدگر كه روشن ضمير مي‌ميرم
چون كه مسكين آستان توام وقت مُردن امير مي‌ميرم
دوست دارم كه با تو باشم منگر جوان يا كه پير مي‌ميرم
از رهت پا نمي‌كشم هرگزتا كه در اين مسير مي‌ميرم
بس كه شرمنده‌ام ز افعالم پيش تو سر بزير مي‌ميرم
دم مُردن اگر تو را بينم چقدر دلپذير مي‌ميرم
لحظه‌اي بعد ديدن رويت گر بميرم چه دير مي‌ميرم
به ولاي تو مي‌خورم سوگند گر بگوئي بمير مي‌ميرم

کد خبر 310771

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha